زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام قبل از شهادت
مـوسـای آل احــمــدم و بــرگــزیــدهام جای وصال، غربت و دوری خریدهام بـا اشـتـیـاق جــام بــلا ســر کـشـیـدهام چون زیـنـبم، حـمـاسۀ صبـر آفـریـدهام در قعر چاه، سِیر صعودی به من رسید رخسار زرد و چشم کبودی به من رسید از آن زمان که مرد یهودی به من رسید قـدر تـمام عـمر، مـصـیـبت چـشـیـدهام امشب دوباره قلب مرا گردِ غـم گرفت از درد هجـر فـاطـمـهام گریهام گرفت اصـلاً نـبـایـد آه مـرا دسـتِ کـم گرفت چـنـدی گـذشـتـه و پــسـرم را نـدیـدهام زنـجـیـرها از این همه آزار خـسـتهاند دیـگـر، تـمـام نـافـلـههـایـم نـشـسـتـهاند هر صبح و شام حرمت من را شکستهاند آن قـدر، ناسـزا من از این ها شنـیـدهام خـورشیدِ خاک خوردۀ هـفـتم شدم اگر این روزهـا به گـریه تـجـسم شـدم اگر در لابـه لای جـامـۀ خود گـم شدم اگر مانـند شـمع، در کـف زنـدان چکـیدهام من را به زورِ سـلـسله بسیار میکشند تـا آن سـیــاهچــالِ دل آزار مـیکـشـنـد از سـاق پـای درهـم من کار میکـشند گودال تنگ و پیکـر قامت خـمـیدهام؟! شِـکـوه ز داغ مـسـتـمـر خـود نمیکـنم اصـلاً نـظـر به درد سـر خود نمیکـنم گـریـه بـر آتـش جگـر خـود نـمیکـنـم گـریـان داغِ تـشـنـه لـبِ ســر بـریـدهام با جسم چاک چاک، سری در بدن نداشت در زیر آفـتاب، به تن یک کفن نداشت یک عمر، یادِ این که لباسی به تن نداشت با اشـک و آه، جـامۀ خـود را دریـدهام |